نوشته اصلی توسط
ساجده زهرا
سلام من دختر 24 ساله ام 4 ساله با مردی ازدواج کردم که درآمدی نداشت پدر شوهرم تو جلسه خواستگاری گفت من کمکش می کنم من که تو خانواده پرجمعیت بودم 4 تا خواهر و 1 برادر دارم اینا 2پسر و 1دختر داشتن که برادر شوهر با وجود کوچیکی ازدواج ناموفق داشته و خواهر شوهرم بی خواستگار تو مراسمات ما که مادر شوهر فقط میخواست مراسمات رو خراب کنه تا حرف من نشه چیزی هم میشد میگفت من بلد نیستم حتی واسه عروس که سرویس میخرن این خانم میخواست فقط گردنبند بخره و... من خیلی دوست دارم با خواهر و مادرش رابطه ام خوب باشه ولی مادر شوهر با رفتاراش نمیذاره تو خونشون کلا اینو به فلانی نگو اونو اینطور بگو هستش. خودشم دوس داره حرصم بده کلا از نظر روحی داغونم کرده از نظر مالی هم با کلی مشکلات روبه رو هستم نمیدونم دردم رو به کی بگم الان یه پسر 9 ماهه دارم یه روز در میان باید بریم اونجا آخه این تنها نوه شونه و منم تنها عروسشون به اسم دوست داشتن دارن اذیتم میکنن چن بار به خواهر شوهرم گفتم من از ایما و اشاره متنفرم و...ولی نمیشه این مادرشوهرم نفهمه نمیدونم چیکار کنم تا از درون حرص نخورم شوهرمم که اصلا بلد نیست یا هم خودشو زده به بلد نبودن